پدر
پدركه باشي سردت مي شود ولي كت برشانه فرزند مي اندازي. چهره ات خشن مي شودودلت دريايي، آرام نمي گيري تاتكه ناني بياوري پدركه باشي،مي خواهي ولي نمي شود، نمي شودكه نمي شود. پدركه باشي عصا مي خواهي ولي نمي گويي . هرروز خم ترازديروز،مقابل آينه تمرين محكم ايستادن مي كني. پدركه باشي حساس مي شوي به هرنگاه پرحسرت فرزند به دنيا، تمام وجود خودت رامحكوم آرزوهايش مي كني! پدرکه باشي دركتابي جايي نداري وهيچ جايي زيرپايت نيست . بي منت ازاين غريبه گي هايت مي گذري تاپدرباشي . پشت خنده هايت فقط سكوت ميكني. پدركه باشي به جرم پدربودنت حكم هميشه دويدن را برايت مي برند ، بي هيچ اعتراضي به حكم فقط مي دوي ودرتنها يي ات نف...